وبلاگ دانشجویان پرستاری قائن سال 90 ورودی بهمن


روزی که مرگ بر در سرای من بکوبد،همه حاصل انگورهای شیرین روزهای تابستان و شب های پاییز،همه خوشه چینی ها و بهره گیری های عمر سراسر انباشته ام را در برابرش خواهم نهاد.

 

جبران خلیل جبران




تاریخ: سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

روزی از روزها

شبی از شب ها

خواهم افتاد و خواهم مرد

اما میخواهم هر چه بیشتر بروم

تا هر چه دورتر بیفتم

هر چه دیرتر و دورتر بمیرم

نمیخواهم حتی یک گام یا یک لحظه

پیش از آنکه می توانسته ام بروم و بمانم

افتاده باشم و جان داده باشم،همین.

 


دنیا را بد ساخته اند...

کسی را که دوست داری،تو را دوست نمی دارد و کسی که تو را دوست دارد،تو دوستش نداری

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست می دارد به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است.

زندگی یعنی این...

 

دکتر علی شریعتی




تاریخ: سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

در این فصل عطش تنها 

تو را من چشم در راهم

بیا ای ابر باران زا

تو را من چشم در راهم

شبی سرد است و طوفانی

و این را خوب میدانی

که تو خورشید تا فردا

تو را من چشم در راهم

در آنجا آسمان با چشم هایت جشن می گیرد

در اینجا روزها،شب ها

تو را من چشم در راهم

دل من عاقبت در حسرت پرواز می میرد

پرستو را،کبوتر را

تو را من چشم در راهم

 




تاریخ: سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

همه شب دست به دامان خدا تا سحرم 

    که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم

رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری

    رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم

گرمی طبعم از آن است که دل سوخته ام  

   سرخی رویم از این است که خونین جگرم  

کار عشق است نماز من اگر کامل نیست   

        آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم

این چه کرده است که هر روز ترا می بیند؟    

          من از آینه به دیدار تو شایسته ترم

عهد بستم که تحمل کنم این دوری را  

  عهد بستم ولی از عهد خودم می گذرم

مثل ابری شده ام دربه در شهربه شهر 

      وای از آن دم که به شیراز بیفتد گذرم

 




تاریخ: سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

من از عشق ، جز ملغمه ای از خواهش ها ، از عواطف و هوشیاری ها که مرا به موجودی وابسته میسازد ، درک نمی کنم .

آلبر کامو

  دوستان عزیزم یه توصیه : البته که درس از همه چیز مهمتره ولی اوقات بیکاریتون رمان های البر کامو ، فرانتس کافکا ، ژان پل سارتر ، ارنست همینگوی ، صادق هدایت ، صادق چوبک ، جیمز جویس و ...                                                                                                            رو حتما مطالعه کنید ضرر نمیکنید و دیدتون نسبت به خیلی از مسایل اطراف عوض میشه . امتحان کنید.




تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

فردی برای درمان کم حافظه گی خود به پزشک مراجعه کرد و پزشک به او گفت اگر می خواهی حافظه ات به وضعیت مطلوب برسد باید به روی تو عمل جراحی انجام دهم که در آن عمل ممکن است بینایی خود را از دست بدهی . فرد گفت : من می خواهم ببینم که به کجا می روم نه آن که به یاد بیاورم که کجا بوده ام .




تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

منحنی ساخت

راستای وجودم را

برق نگاهت .

چه کسی

پرپر ساخت

غنچه ی لبانت را

که خاموشی

بدین گونه .

 

 

از خوشبو دهانت

هر لحظه می ریخت درّی .

زان همه عشق

فقط مانده باقی

نگاهی سرد ،

نگاهی که میکند تحمیلم

کوله باری از درد .

 

از دور حتی

می دیدم شراره ی آتش عشقت را

اکنون حال

خاکستری نیست بیش .

خاکستری یخ زده ، منجمد .

 

تویی دلیلش

دلیل این که

بوی غم بازگشت

به شعرم .

شده است تنگ دلم

برای لمس صدایت .

حرفی بزن

صدای سکوتت کر می کند مرا .

بهانه ی دستهایت را

می گیرند دستهایم .

پاییز بازگشته به آغوشم .

 

در خواب ببینمت گفتی

اما آن را

ربودی از چشمانم .

گفتی به قیامت دیدار ما ،

میبینمت هر روز

دیدارت را چه می خواهم ؟!

حرف بزن با من .

بیاور به آغوشم بهار را .

بشکن طلسم سکوت مرگبارت را .

عوض کن جنس نگاهت را .

نه به خاطر من

به خاطر خدا

چرا که با شنیدن واژه ی زندگی

اوغم می آید .

خوب می دانی خودت

که هدیه ی اوست زندگی.

 

 

بهمن خسروجردی

دانشجوی کارشناسی پرستاری




تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

بانوی دراز گیسوی را در برکه ای که یک دم از

گردش ماهی

خواب آشفته نشد

غوطه دادم .

به معشوق می مانست

چرا که با احساسی از شرم در او خیره مانده بودم .

از روشنایی گریزان بود

گفتم که سحرگاهان در برابر آفتابش بخواهم دید

و چراغ را کشتم.

چندان که آفتاب بر آمد

چنان چون شبنمی پریده بود .

 

استاد احمد شاملو




تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

خوشا پر کشیدن

خوشا رهایی

خوشا اگر نه رها زیستن

مردن به رهایی.

استاد احمد شاملو




تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

سلام. گفته بودید از دکتر علی شریعتی بیشتر بذارم من هم قول دادم که این کار و بکنم . اما هنوز اولشه مطلب از این استاد بزرگ زیاد است که سر فرصت میذارم .

خلاصه ایشون هم شهری ما بوده و مایه ی افتخار ما سبزواری هاست .

 

 

مثل هر آدم ضعیفی که در سختی ها بیشتر به یاد خدا می افتد و در بی کسی بیشتر می فهمد که خدا ، تنها کس هر کس است . خدا را به روشنی صبحی که دارد در برار چشمهای منتظرم طلوع می کند ، حس می کنم ، می بینم ، دستهای لطیف و حمایتگرش را بر روی شانه هایم حس می کنم و از این همه لطف و مهر که به این بنده ی حقیر و بی ارزش ارزانی داشته است ، غرق هیجان و خجلتم .

دکتر علی شریعتی




تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

خوابی دیدم

دیشب

دیشب که می آمد

انعکاس صدای پروین

از مشتری .

دیشب که غوطه می خورد

ستاره درآغوشم .

دیشب که نوازش می کرد

سوز سردی سراسر بدن سردم را .

 

دیدم

آمده است .

لمسش کردم .

سرد بود .

می کرد مست مرا

عطر نفسش .

 

آه...

چقدر کشیدم

انتظارش را .

چقدر می خواست دلم

که یکی شوم

با او .

با او که صدای نفسش

بود ترانه ی زندگی ام .

زندگی ای که رفت ،

با رفتنش .

رفت و نبرد با خودش مرا .

گذاشت تنهایم .

نداشتم انتظارش را .

 

خواب دیدم

می بارد بارانی که

می شست آرزوهایم را .

برد سیلش

لاشه هایشان را هم .

 

دیدم شده ام پیر

فرتوت و طوطی وار

می کرد

غم در گوشم نجوای مرگ .

 

آینه ای بود در خانه ام

خودم بودم

تنها کسی که می دیدم .

آینه ی دق بود .

 

می آمد صدای بوفی

گویا سفید

از تک پنجره ی خانه ام .

 

خواب دیدم ...

خواب نبود ،

کابوس بود .

نبود هیچکس غیر خودم.

خدا هم نبود حتی .

تنها بودم .

تنها .

بود از من به من نزدیکتر تنهایی.

چنان که بود بویش

در بینی ام ،

و شد به رنگ او

رنگ چشمانم .

 

کشیدم فریادی که

فوران وجودم بود

اما انگار

فریادم

نداشت صدایی .

 

خسته بودم

خسته تر از هر خسته ای .

بیداری نداشت خوابم ،

مرده بودم شاید .

شاید

شاید پیمانه ی زمان

ته کشیده بود .

شاید

فرو می رفت

زندگی

در گرداب عدم .

شاید ...

 

اما فهمیدم

خوابم اکنون .

اکنون که می کنم صرفش به نوشتن .

آن ها همه بود

زندگی حقیقی ام ،

خواب نبود .

اکنون خوابم

اکنون که مینویسم .

رویایی شیرین .

 

 

بهمن خسروجردی

دانشجوی کارشناسی پرستاری




تاریخ: یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

 

عشق مزیت دو فردی است که دائم سبب رنج و اندوه یکدیگر می شوند .

سنت بور

 

عشق نخستین فصل از کتاب مفصل بی وفایی است .

ژرژ سان

 

عشق عبارت است وجود یک روح در دو کالبد ، عاملی که دو تن را تبدیل به فرشته ی واحدی می کند .

ویکتور هوگو

 

عشق ما را می کشد تا دوباره حیاتمان ببخشد .

شکسپیر

 

شجاعت مانند عشق از امید تغذیه میکند .

بناپارت

 

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است .

دکتر علی شریعتی




تاریخ: یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

 

منحنی قامتم ، قامت ابروی توست                      خط مجانب بر ان سلسله گیسوی توست

حد رسیدن به او ، مبهم و بی انتهاست                    بازه ی تعریف دل ، در حرم کوی توست

چون به عدد یک تویی ، من همه ی صفرها          ان چه که معنی دهد ، قامت دل دلجوی توست

پرتوی خورشید شد ، مشتق از ان روی تو                 گرمی جان بخش او جزیی از ان خوی توست

بی تو وجودم بود ، یک سری واگرا                            ناحیه ی همگراش دایره ی روی توست

 

پروفسور هشترودی

 




تاریخ: یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

اگر برای به دیت اوردن پول مجبوری دروغ بگویی و فریبکاری کنی فقیر و تهی دست بمان .

اگر برای بدست اوردن جاه ومقام باید چاپلوسی و تملق بگویی از ان چشم بپوش .

اگر برای انکه مشهور شوی مجبور می شوی مانند دیگران خیانت کنی در گمنامی زندگی کن

بگذار دیگران در چشم تو با دروغ و فریب ثروتمند شوند ، با تملق و چاپلوسی شغلهای بزرگی به دیست اورند و با

خیانت و نادرستی شهرت پیدا کنند .

تو گمنام و تهی دست و قانع باش زیرا که اگر چنین کنی تو سرمایه ای را که ان ها از دست داده اند بدست اورده ای

و ان شرافت است .

 

دکتر علی شریعتی




تاریخ: یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی

سلام دوستان عزیز

مطالبی رو اماده کردم برای این وبلاگ که خوندنش خالی از لطف نیست

بیشتر این مطالب ادبیه تا زنگ تفریحی باشه واسه واستون و یکم ذهنتون استراحت کنه.

هرچی که میذارم پایینش منبع شو میگم که مثلا از خودم یا هر شاعر دیگه هست . مطالب و شعرهایی هم که منبعش ذکر نمیشه رو نمیدونم و از شما میخوام لطف کنین اگه مطلع هستید نظر بذارید و بهم بگید .    با تشکر

 

 

 

دیر گاهی بود که دالان دل انگیز دلدادگی ها را 

ترک گفته بودم .

می رفتم به درک !

چشمهایت را دیدم.

خجل می ساخت نگاه های نافذت

عظمت کوه تنهایی ام را .

اب می ساخت

ذره ذره شمع وجودم را .

سر تعظیم فرود اورد 

تنهایی ام .

زده است چمباته و چنان می بندد چمدانش را که تا چند روز دیگر 

رفتی است گویی .

صورتش را می چسباند به شیشه و نظاره می کرد مرا همیشه .

دیگر اکنون می رود .

به درک می رود !

نگاهت فراری اش ساخت .

رفتنی نبود 

تنها نگاهت 

از پا در اوردش .

 

لبخندت مرا

همچون نوش دارویی که زندگی میبخشد 

کرده است اسیر خودش .

می بینمت

نمی خواهم حتی پلک زنم

چرا که زندگی ام 

در لبخند تو است .

سیرتت در صورتت نمایان است .

خیره که میشوم در چشمانت

اگاهی می یابم از عمق وجودت .

نیستی به مانند دگران .

دگران چند رویند و تو تک .

از چشمانت 

هرچه قدر بگویم کم است .

درونش گرد ابیست .

مرا می کند غرق در خود .

اما زندگی می بخشد .

دل انگیز طنین صدایت

استخوانهای نحیفم را از درون خرد می کند .

اما زندگی می بخشد .

برق نگاهت رخنه کرده است در عمق وجودم .

از من هر چه می خواهی بگیر 

اما نگیر نگاه نوازشگرت را 

از بنده ی ناتوان بی نوای خود .

نگاهت زندگی میبخشد .

 

 

بهمن خسروجردی  

دانشجوی کارشناسی پرستاری 




تاریخ: یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط بهمن خسروجردی
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 915
بازدید ماه : 1264
بازدید کل : 47613
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 372
تعداد آنلاین : 1



فال حافظ



استخاره آنلاین با قرآن کریم

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما
Pichak go Up

-_ !News _-